مهمان ناخوانده ی خوانده شده!

ساخت وبلاگ
بسم اللّه الرحمن الرحیم 
دیروز تولد عمه ام بود :) منم برای شاد کردنش اول صمیمی ترین دوستش رو با همسرش دعوت کردم وقتی بابام فهمید گفت کاش دعوتش نمیکردی نمیشه جلوش اونقدری راحت بود که میشه جلو دوستای راهنمایی و دبیرستانش راحت باشیم :) 
دیگه زنگ زدم به بنده خدا خیلی رک گفتم که گفتن ما مدلی که میخوایم جشن بگیریم اینجوریه جلو تو معذب میشیم :) بذار یه وقت دیگه بیا :دی
بعدش پیام دادم به باحال ترین و عشق ترین دوست دوران راهنمایی و دبیرستانش و ازش دعوت کردم و گفتم بقیه رو دعوت کنه و بگه 7 بیان 
گفت یکی شون گفته میاد به بابا گفتم گفت یکی هم یکیه و خوبه :) خلاصه ساعت 7 شد نیومد 8 شد نیومد :| 9 شد نیومد :( اس دادم به دوست عمه مطمئنی گفته میاد؟ 9 شبه نیومده :(
داشتم با این دوستش اس بازی میکردم و به درس خونی عمه ام میخندیدیم که زنگ در رو زدن :)) ساعت 9:30 شب به طور عیالواری اومدن و من مجبور شدم دود شم سریعا :)) برم لباس مناسب بپوشم :|
خلاصه گفتیم و خندیدیم و کلی خوش گذروندیم :) 
وقتی رفتن بابا گفت خیلی خوشم میاد از اخلاق این دوستت شوهرشم تا حالا باهاش وقت نگذرونده بودم خیلی خوبه و باحاله :) دخترشم که از وقتی فندق بود جان من بوده و هست به علت شباهتش به دوست دوران کودکیم و زیبایی بی حدش و اخلاق خوبش
خلاصه دیر اومدن حتی انقد دیر که دیگه میزبان ناامید شده باشه از اومدن مهمون و اومدنش بشه مهمون ناخوانده ای بهتر از هرگز نیومدنه :)) 
بچه های خوبی باشین شمام تحت هر شرایطی در هر تاریخی تولد دوست تون رو برین :دی
التماس دعای فرج 
در پناه حق باشید 
یا مهدی 
یک عدد جسد ِ جوگیر می باشم :/...
ما را در سایت یک عدد جسد ِ جوگیر می باشم :/ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4i-am-a-muslim-girla بازدید : 100 تاريخ : سه شنبه 24 اسفند 1395 ساعت: 2:21