یک عدد جسد ِ جوگیر می باشم :/

متن مرتبط با «شب هفتم محرم 92 جواد مقدم» در سایت یک عدد جسد ِ جوگیر می باشم :/ نوشته شده است

نمیدونم بگم شب خوبی بود یا نه

  • بسم اللّه الرحمن الرحیم  دیشب هم غم شدید رو حس کردم هم خنده ی از ته دل هم هیجان رو هم سکون رو!  ولی احتمالا باید بگم شب عالی ای بود چون خوب تموم شد و صبح خیلی خوبی رو شروع کردم :) دیروز یکی از بچه محل ها گفت باشه هفته دیگه هم رو ببینیم و منم تصمیم گر, ...ادامه مطلب

  • خوشبخت ترینم

  • بسم اللّه الرحمن الرحیم  خب اون روزی که درباره کمسیون گفتم نگفتم که به بخش مغز و اعصابم پاسم دادن و اون پاسم داد به دکتر خودم :)) امروز بخاطر این رفته بودم دکتر بعد میگه تا سی تی اسکن و نوار مغزی نیاری نمیشه که بشه که تاییدیه بدم :| خواستم بگم خیلی لوسی دکتر آخه تو دیگه چرا؟ تو چرا عشقم؟ تو که میدونی من مغز ندارم :)) تو چرا نوار مغزی میخوای؟ حالا مغز از کجا بیارم؟ :( از دیدن دکترم هم کلی شاد شدم هم کلی غمگین شدم :( شاد چون خیلی دوستش دارم خیلی خیلی خیلی زیااااد از بابامم بیشتر دوستش دارم چون هم زندگیمو مدیونشم هم ماههه ناراحت چون پارکینسون گرفته انگاری :( خلاصه خوشحال میشم این کار کمسیون من کامل تموم بشه و بتونم برم امتحان شهرمو بدم :| همه اش استرس دارم بگن نمیتونی :))  امروز با صدای خنده ی دو تا خل و چل بیدار شدم! دو تا از دوستام که میدونستن حالم بده و اعصابم خرده صبح کله سحر :| اومده بودن خونه ما حریره بادام آورده بودن :)) چون برای آرامش اعصاب خوبه :)) بعدش کلی چرت و پرت گفتیم و خندیدیم :) فیلم دیدیم ^__^ بعدم رفتیم بیرون و پیش دکتر جانی :) الانم دوست جونیا مشغول کارای خودشونن فعلا , ...ادامه مطلب

  • به تقلید از شباهنگ جان ^__^

  • بسم اللّه الرحمن الرحیم  خو همین ب بسم اللّه! بگم که نگین نگفتم :دی این پستم خیلی طولانیه چون تقلید از شیخنا شباهنگه :)) پیشاپیش تسلیت میگم به کسایی که میخوان بخوننش ^__^ ١. سه شنبه : دکتر رفتن که مفصلا گفتم :)) 8 شبش نشسته بودم داشتم لواشک میخوردم که یهویی دیدم تلفن زنگ میزنه تو گوشم آهنگ میزنه :)) عمه ام هم داشت شینگن میدید :| دیگه به خودم سختی دادم پاسخگوی تلفن شدم :)) دیدم یه آقاییه صداش غریبه است! میگم شما؟ میگه کریمم :| بعد از اونجایی که ذهن بیماری دارم من ^__^ فورا این دیالوگ "+کریم؟ کدوم کریم؟ -کریم آق منگل" تو ذهن من پلی شد :)) انقد از خودم نیشگون گرفتم که از خنده ریسه نرم در زندگانی حتی رضا پسرخاله ام تو بچگی ازم نیشگون نگرفته بود :)) الهی اون دو تا انگشتش زخم شه :)) یکسره داشت منو اذیت میکرد :||| داشتم میگفتم معلوم شد بنده خدا همون آقای محبتی خودمونه :)) مسئول نظافت پله ها قرار بود بیاد خونه ما هم پنجره ها رو تمیز کنه زنگ زده بود ساعت رو هماهنگ کنه شبش هم قاطی بودم و بازم شکر :) خیلی خیلی شکر یکی هست تو قلبم که هر شب واسه اون مینویسم و اون بیداره :)) بله اون مخاطب پاشایی خدا, ...ادامه مطلب

  • محرم

  • بسم اللّه الرحمن الرحیم  عجب محرمی بود امسال! عجیب غریب اساسی :/ سه روز اول ادای برادرزاده ها و نوه های نمونه رو در آوردم موندم خونه پیش مادربزرگ و عمه ام چون عمه ام یکم حال ندار بود بعدش روز چهارم به بعد تا دیروز رفتیم یه جا نزدیک خونه مون :) نوحه خون شون رو دوست دارم اما امان از سخنران شون :| انقد رو اعصاب حرف میزد که... من مطالعه ی زیادی ندارم شایدم من اشتباه کرده باشم اصلا ولی خب بابامم میگفت چرا اینجوری سخنرانی میکنه هر کس ندونه فکر میکنه خل ِ :| خلاصه امشب به اصرار یه بنده خدا که وجدانا ازش نمیگذرم... چون امشبم کامل از دست رفت انقدر اذیت شدم که نگو و نپرس ,محرم,محرم فؤاد,محرم 2016,محرم نویدکیا,محرمانه,محرمانه با همسران,محرم كوسا,محرمانه تهران,محرم بسیم,محرم پناهی ...ادامه مطلب

  • هفتم محرم

  • بسم اللّه الرحمن الرحیم  من یه زمانی اصلا هیچ حسی به محرم نداشتم وقتی میدیدم یکی گریه میکنه تو دلم بهش میخندیدم و میگفتم چقدر احمقه که بخاطر مرگ کسی که نه دیده نه هم نژادشه نه هیچی گریه میکنه خصوصا که هزار و چهارصد سال پیش مرده :| تا اینکه چادری شدم و با فاصله کمی از چادری شدنم شهدا دعوتم کردن راهیان نور :) دقیقا ششم هفتم هشتم محرم توی راهیان نور جنوب بودم و روز هفتم وقتی عزاداری شروع شد بدون اینکه درک کنم چرا گریه ام گرفت انگار که دور از جونش همین الان بابام فوت شده باشه! گذشت گریه ام یادم رفت و محرم بعدیم خیلی بی حس بودم تا اینکه سال بعدش باز شش و هفت و هش,هفتم محرم,هفتم محرم چه روزی است,هفتم محرم روز,شب هفتم محرم,شب هفتم محرم 92,شب هفتم محرم 93,شب هفتم محرم 93 کریمی,شب هفتم محرم 92 کریمی,مدرسه هفتم محرم,شب هفتم محرم 92 جواد مقدم ...ادامه مطلب

  • خوشبختی یعنی

  • بسم اللّه الرحمن الرحیم خوشبختی یعنی ساعت یک و خرده ای نزدیک دوی صبح از کنسرت برگشته باشی و پر انرژی باشی بعد تلگرامتو باز کنی که به دوست جانت بیگ بلاگر بگی جاش خالی بوده و اینا بعد اوشون بپرسه پست جدیدمو خوندی؟ تو هم بگی نه... بگه برو بخون و تو با دو بری پستش رو بخونی ببینی وااااای خداااا اینجا رو ببین داری به یکی از آرزوهای مهمت میرسی داری خاله میشی ^_^  بلاگر عزیزم بازم به تو و همسرت تبریک میگم ان شا لله نی نی تون سالم و صالح باشه  التماس دعای فرج  در پناه حق باشید یا مهدی,خوشبختی یعنی,خوشبختی یعنی داشتن تو,خوشبختی یعنی با تو بودن,خوشبختی یعنی اینکه,خوشبختی یعنی آرامش,خوشبختی یعنی چه,خوشبختی یعنی قلب مادرت بتپد,خوشبختی یعنی قلب پدرت بتپد,خوشبختی یعنی اینکه تو دست,خوشبختی یعنی نگاه خدا ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها