زندگی

ساخت وبلاگ
سری پیش اول پست شاد بود تهش غمگین خیلیا معترض شدن این سری اول میریم سراغ عزا و ماتم بعد خبرای خوب در خانه نشسته بودیم که یهو دیدم عمه ام گریون اومد تو اتاقم میگم چی شده؟ میگه بابات میگه فقط دو تومن تو حسابشه بدبخت شدیم و فلان من داشتم فکر کردم خب مگه چیه و اینا و عمه هم داشت برای خودش حرف میزد و فکر میکرد من حواسم با اوشونه تهش شد همون دعوایی که چینی محبوب منم شکست
حالا عمه افتاده دنبال شکایت از بابام و هر روز داد و هوار و گریه و شیون و اصلا یه وضعی منم به توصیه ی یکی از بلاگرها ذکر مجربم رو میگم و گوجه سبز نمک زده میخورم دولپی فقط تاکید کردم هم دیگه رو میتونید بکشید ولی دیگه چینی یا هر چیزی که من بهش علاقه دارم نشکنید در این حد از جفت شون خسته ام که مشکلی ندارم هم دیگه رو بکشن فقط بی صدا هم بکشن چه بهتر
من درسته کلا محل نمیدم به دعواها ولی خب وقتی تمام ساعتای بیداری در گوش آدم جیغ و داد و گریه زاری باشه حالی به آدم میمونه؟ منم این ایام خیلی شیک و مجلسی سردردم دائما و اصلا چون باعث شدن سرم به حدی درد بگیره که گریه کنم بشدت مشتاقم یکی اون یکی رو بکشه و اون یکی هم من رضایت ندم اعدام شه خلاص شم فقط یا اصلا یه دوئل بکنن هر دو باهم تیر بزنن و باهم بمیرن قول میدم هیچکدوم رو هم دفن نکنم اونی که دوست داره جسدش سوزونده شه بسوزونم اون یکی هم مومیایی کنم جای وکیلی وزیری قالب کنم به ملت
و اما قسمت شاد ماجرا اینکه مادرم ازم مدارکم رو گرفت دعوتنامه بفرسته من برم اتریش پیش شون و اگه خوشم اومد از اونجا بیفتن دنبال کارام و کلا از این دیوونه خونه ای که اسمش خانواده است و دیوونه خونه بزرگتری به اسم ایران برم برای همیشه تنها نکته ی بدش اینه که دلم برای رفیق جان تنگ میشه
قسمت شاد دیگه اش این که نوار مغزیم نسبت به نوار مغزی قبلیم اوکی تر بوده و قرصی که برای پیشگیری از تنج میخورم دوزش کم شده و قراره به مرور قطع شه یک مزیتش اینه دیگه مجبور نیستم قرصی رو بخورم که بشدت پوکی استخوان میاره و خوبی دومش اینه که لازم نیست هی گواهینامه ام رو به صورت سالیانه تمدید کنم
اتفاق خوش بعدی اینکه کلاس ICDL1 رو تموم کردم با نمره نسبتا بالا (92) و اونجایی که استاد بهم گفت تو بالاترین نمره بودی اگه تقلب نرسونده بودی خرذوق شده بودم ولی خب من که راضیم چون من اصلا تلاش نمیکردم و نمیخوندم و نمره ام این شده اونای دیگه بندگان خدا میخوندن و تلاش میکردن پس باید بیشتر میشدن 
از مزایای یکی یک دونه بودن و اندکی لوس و اینا بودن اینه که میگی حالا که تو فشار مالی هستیم من با مترو و تاکسی میرم و میام میفرمایند که لازم نکرده و همونجا دوستان خانوادگی میفرمایند که تمام هزینه ها مال ما ! البته نامبرده الان رفته بالای درخت میگه غلط کردم ولی خب حرفیه که زده...!
یک عدد جسد ِ جوگیر می باشم :/...
ما را در سایت یک عدد جسد ِ جوگیر می باشم :/ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4i-am-a-muslim-girla بازدید : 144 تاريخ : يکشنبه 23 ارديبهشت 1397 ساعت: 12:53