بسم اللّه الرحمن الرحیم
همین اول بگم چیزی نیست فقط جسد شدم از خستگی :))
روزی روزگاری که البته یادم نیست چه روزی داشتم با بیگ بلاگر صحبت میکردم :) گفت جمعه هفته دیگه میتونی بیای اینجا؟
منم کلا نه تو بساطم نیست :)) دعوتش رو لبیک گفتم بدون اینکه یادم باشه یکشنبه کلاس دارم :))
نتیجه اش شد سفری که یکم رفتم و دوم برگشتم :))
بعدم هنوز از راه نرسیده رخت پلوخوری برتن کرده رفتم مهمونی خونه دختر دایی بابام :|
از حق نگذریم خوش گذشت
خصوصا قسمت خندیدن به فک و فامیل :)) همراه با دختر دختردایی بابام که اخلاقا یه چیزی تو مایه های منه :))
کلا خدا کل دخترای متولد دهه 70 به بعد فامیل ما رو از نظر اخلاقی یه شکل خلق کرده :)) یه مشت خل و چل :))
التماس دعای فرج
در پناه حق باشید
یا مهدی
یک عدد جسد ِ جوگیر می باشم :/...
ما را در سایت یک عدد جسد ِ جوگیر می باشم :/ دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 4i-am-a-muslim-girla بازدید : 133 تاريخ : دوشنبه 4 ارديبهشت 1396 ساعت: 8:39