وقتی من جوجه موش بودم ^_^

ساخت وبلاگ
یا حَلیم
دیدم همه دارن خاطره میگن گفتم منم بگم، فکر نکنید حافظه ام خراب شده! خاطره تلخ و شیرین خنده دار و گریه دار زیاد دارم ولی دوست دارم خاطره مرام معرفت قدیمی ترین و صمیمی ترین دوستم ثبت بشه توی وبلاگم یه دوست خیلی خوب و مهربون به اسم درسا ^_^
خوب یادمه که ما تو جشنی که قبل از شروع مدارس برای کلاس اولی ها میگیرن دوست شدیم نه فقط ما که پدر و مادرهامونم دوست شدن باهم :) از همون موقع باهم صمیمی شدیم و خیلی زود یگانه هم وارد جمع دوستانه ی ما شد و ‌شدیم سه تفنگ دار :دی البته سر کلاس چون تو نیمکتا دوتایی میشستیم و اصولا من و درسا دوستی مون قدیمی تر بود ما بغل دستی هم بودیم و یگانه پشت سر من مینشست
اون سال من نتونستم زیاد مدرسه برم چون که یه روز سر کلاس حالم بد شد و برای بار 4 اُم مجبور شدن شانتم رو عوض کنن -_-
خوب یادمه وقتی حالم بد شد چون از معلم و مدیر و... میترسیدم درسا عین یه ماده شیر! :دی که توله اش در معرض خطره کنارم وایستاده بود جیغ میزد سر معلم و ناظم و... نمیذاشت بیان نزدیکم چون میدید تا میان سمت من حالم بدتر میشه ¬_¬ خلاصه بابا و مامانم میان دنبالم و بلافاصله متوجه میشن باید ببرنم بیمارستان و شانتم عوض شه :/
دیگه چیزی یادم نیست جز کمپوتای گیلاسی که درسا میاورد :)) و سر و کله ای که تو اون دو هفته بستری شدنم باهام زد تا از درس ها عقب نیفتم و البته هر روز اومدن های بعدش ^_^ چون مدرسه قبول کرده بود بخاطر شرایطم فقط برم امتحان بدم :)) و تو خونه درس میخوندم ^_^ اگه هم یه وقت دلتنگ دوستام میشدم میگفتن مادرت هم بمونه تو رو خدا :))
بعد جالبه این خنگول جانه عشق در تمامی مراحل بوده حضور داشته میدونه شانت دارم میدونه شانت یه پمپ قلمبه داره و میدونه جاش عوض شده ولی بازم با شانتم میتونم سرکارش بذارم :)) به طور مثال یه بار خونه شون سرم خورد به پنجره اتاقش دستمو گذاشتم رو قسمتی که قبلا شانت بود و الان نیست و یه گودیه گفتم واااای درسا سرم گود شد :)) اونم دست زد دید واااای جدی گود شده :)) داشت سکته میکرد :)) خیلی خنگه ولی دوستش دارم عتیقه رو :))
ببخشید اگه بد تعریف کردم :دی ذهنم درگیر مسائل زیادی شده نمیتونم ذهنم رو متمرکز کنم :|
+جهت دسترسی آسان! به تمام خاطرات نگاشته شده به این پست سناتور تد رجوع بفرمایید با تشکر :دی
+عنوان پست برگرفته از لقبیه که مادرم تو اون سن بهم داده بود :)) میگفت با مقنعه شبیه جوجه موش میشی :||| حالا اینکه جوجه موش چیه نمیدونم :))
التماس دعای فرج
در پناه حق باشید
یا مهدی
یک عدد جسد ِ جوگیر می باشم :/...
ما را در سایت یک عدد جسد ِ جوگیر می باشم :/ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4i-am-a-muslim-girla بازدید : 110 تاريخ : دوشنبه 18 بهمن 1395 ساعت: 18:23