یک عدد جسد ِ جوگیر می باشم :/

ساخت وبلاگ
۱. مطالب وبلاگ به جز چندتای اولی هستن اولیا رو حواسم نبود پاک کردم ولی بقیه پیش نویس شدن ۲. نمیخواستم اینجا پستی بنویسم ولی به خواهش یک دوست هر از چندگاهی میخوام براش تبلیغ بذارم اینجا :) برید اینجا ر یک عدد جسد ِ جوگیر می باشم :/...
ما را در سایت یک عدد جسد ِ جوگیر می باشم :/ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4i-am-a-muslim-girla بازدید : 136 تاريخ : چهارشنبه 30 آبان 1397 ساعت: 2:12

یک اردیبهشت تولد مریم بود و من بعنوان کادو براش بلیط سینما خریده بودم از بسیج دانشگاه! و امروز قرار بود بریم سه تایی فیلم ببینیم (من و مریم و پریا) بعد امروز عمه هم با دوستش قرار داشت گفتیم یه اسنپ دو مقصده بگیریم و از اونجایی که عمه مثل سایر خانوما خیلی طول میکشه حاضر شه من دیرم شد از اول فیلم رو دیدم اما نشد مریم رو پیدا کنم چون بلیطا شماره صندلی داشتن هاا یک عدد جسد ِ جوگیر می باشم :/...
ما را در سایت یک عدد جسد ِ جوگیر می باشم :/ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4i-am-a-muslim-girla بازدید : 136 تاريخ : يکشنبه 23 ارديبهشت 1397 ساعت: 12:53

از صبح شاهد یک جنگ ستارگان اساسی بودم اما به توصیه ی یکی از بلاگران یک ذکر مجربی رو تکرار میکردم و خونسرد بودم (به علت خساست زکات علم رو نمیدم نمیگم چه ذکری! فقط بگم دعا نیست یه حرف فانه) خلاصه خونسرد بودم، خونسرد بودم تا اینکه یکی شون چینی مورد علاقه منو شکست شکستن چینی محبوبم همانا تغییر دیجی مون طوری همانا! از یه طفل بی آزار و آروم که یه گوشه تنها نشسته گ یک عدد جسد ِ جوگیر می باشم :/...
ما را در سایت یک عدد جسد ِ جوگیر می باشم :/ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4i-am-a-muslim-girla بازدید : 146 تاريخ : يکشنبه 23 ارديبهشت 1397 ساعت: 12:53

سری پیش اول پست شاد بود تهش غمگین خیلیا معترض شدن این سری اول میریم سراغ عزا و ماتم بعد خبرای خوب در خانه نشسته بودیم که یهو دیدم عمه ام گریون اومد تو اتاقم میگم چی شده؟ میگه بابات میگه فقط دو تومن تو حسابشه بدبخت شدیم و فلان من داشتم فکر کردم خب مگه چیه و اینا و عمه هم داشت برای خودش حرف میزد و فکر میکرد من حواسم با اوشونه تهش شد همون دعوایی که چینی محبوب م یک عدد جسد ِ جوگیر می باشم :/...
ما را در سایت یک عدد جسد ِ جوگیر می باشم :/ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4i-am-a-muslim-girla بازدید : 143 تاريخ : يکشنبه 23 ارديبهشت 1397 ساعت: 12:53

دیروز با سردرد از خواب بیدار شدم و به سختی رفتم دانشگاه و از استاد اجازه گرفتم صدا ضبط کنم و عکس بگیرم چون واقعا توان نداشتم بنویسم بنده خدا چقدرم نگرانم شده بود خیلی استاد مهربونیه استاد ریاضی دو من؛ دومی نداره اصلا. بعدم اسنپ گرفتم و رفتم آزمایشگاه و چون اون آقا مسن مهربونه گفته بود تو راه غذا نخور اذیت میشی بیا تو آشپزخونه بخور با فاطمه رفتیم آشپزخونه و چ یک عدد جسد ِ جوگیر می باشم :/...
ما را در سایت یک عدد جسد ِ جوگیر می باشم :/ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4i-am-a-muslim-girla بازدید : 153 تاريخ : يکشنبه 23 ارديبهشت 1397 ساعت: 12:53

خب خب اومدم دل بسوزونم بگم دیروز و امروز دو تا دورهمی بلاگرانه رفتم دیروز با بچه های رادیو و امروز با هولدن و سی و اندی دیگر (جدی سی و پنج تا بودیم؟!!) بعدشم امروز تولد دو تا آدم دوست داشتنی با کلی اختلاف سنیه یکی شون رو اکثر بیانی ها میشناسن چون دکتر میم خودمونه و دومی عشق بنده، نفس بنده، فندق کوچولوی خاله پسر بیگ بلاگر عزیزمه که با تولدش اردیبهشت رو برای م یک عدد جسد ِ جوگیر می باشم :/...
ما را در سایت یک عدد جسد ِ جوگیر می باشم :/ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4i-am-a-muslim-girla بازدید : 121 تاريخ : يکشنبه 23 ارديبهشت 1397 ساعت: 12:53

دیروز چون عباسی وحشی و روانیه گفتم میرم دانشگاه اول بعد از دانشگاه میرم دنبال درمان قوزک پام اسنپ گرفتم و خیلی شاد رفتم تا دانشگاه و کلی با اسنپی درمورد نمایشگاه کتاب و بچه هاش حرف زدیم و آخر سرم بخاطر اطلاعات مفیدی! که بهش دادم میخواست کرایه نگیره ازم! رسیدم دانشگاه و برای پیدا کردن مریم د رفتم سلف خواهران دیدم اون گوشه تو کنج سلف نشسته با دیدنش ذوق کردم کل یک عدد جسد ِ جوگیر می باشم :/...
ما را در سایت یک عدد جسد ِ جوگیر می باشم :/ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4i-am-a-muslim-girla بازدید : 263 تاريخ : يکشنبه 23 ارديبهشت 1397 ساعت: 12:53

امروز بهترین دوشنبه‌ای بود که از بعد از نوزده فروردین امسال به این ور داشتم خیلی خوب بود همه چیز خوب بود. شب قبلش خوب بود ساعتی که خواب بودم خوب بود چون بعد مدت‌ها خواب خوب دیدم و یادم موند. دیدن لبخند بعضی‌ها تو خواب هم انقدر شیرین و دلچسبه بعد بیداری هم آدم ذوق داره. بعدم که صبح بتونی راحت و بدون استرس کارهات رو انجام بدی خودش یه نعمت بزرگه اینکه دوستی داش یک عدد جسد ِ جوگیر می باشم :/...
ما را در سایت یک عدد جسد ِ جوگیر می باشم :/ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4i-am-a-muslim-girla بازدید : 130 تاريخ : يکشنبه 23 ارديبهشت 1397 ساعت: 12:53

امروز سرکلاس آی سی دی ال بودم که دیدم یک تماس بی پاسخ و یک پیام از اگیل دلم دارم قلبم ریخت که چی شده چرا زنگ زده و پیام داده دیدم نوشته تهرانم میای ببینیم همدیگه رو؟ لعنت به کلاسی که با عمه ات بری و نتونی وسطش بپیچونی بری دیدن اگیل دلت جالبه عمه فکر کرده بود اگیل دلم همون رفیق جان و یا حتی یکی از بلاگرها باشه! و میترسم بفهمه مرتضاست و اعدام شم به شوخی تیکه م یک عدد جسد ِ جوگیر می باشم :/...
ما را در سایت یک عدد جسد ِ جوگیر می باشم :/ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4i-am-a-muslim-girla بازدید : 105 تاريخ : يکشنبه 23 ارديبهشت 1397 ساعت: 12:53

امسال میخواستم غافلگیرش کنم برای تولدش اما دقیقا چند روز بعد این تصمیم فهمیدم رابطه اش با یکی جدی شده و میخوادش پس بیخیالش شدم البته در ظاهر و در باطن واقعا دلم میخواست براش تولد بگیرم  ولی وجود دختری که میگفت عاشقش شده کار درستی نبود حتی بخاطرش باهاش دعوا کردم که یهو گفت رفته باز باهاش صمیمی شدم چون میخواستم حمایتش کنم خوشحالش کنم نذارم باز فکر کنه همه ازش یک عدد جسد ِ جوگیر می باشم :/...
ما را در سایت یک عدد جسد ِ جوگیر می باشم :/ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4i-am-a-muslim-girla بازدید : 130 تاريخ : يکشنبه 23 ارديبهشت 1397 ساعت: 12:53

خیلی وقت بود نصف شبی با کسی طولانی مکالمه تلفنی نداشتم دیشب یکی از جذاب ترین مکالمات تلفنی ممکن با یک دوست رو داشتم مکالمه ای که یک مقدار زیادی بهم آرامش و اعتماد به نفس تزریق کرد از همین تریبون از دوستان پایه مکالمه های طولانی شبانه تشکر میکنم بخصوص اونایی که کلی زمان ازشون گرفتم مثل بیگ بلاگر که شب های بسیاری وقتی شوهرش شیفت بود ساعت ها جیک جیک کردیم یا در یک عدد جسد ِ جوگیر می باشم :/...
ما را در سایت یک عدد جسد ِ جوگیر می باشم :/ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4i-am-a-muslim-girla بازدید : 108 تاريخ : يکشنبه 23 ارديبهشت 1397 ساعت: 12:53